فیوگو و جیاژن در چین دوران سختی را تحمل می کنند.فیوگو به قمار اعتیاد دارد همه چیز خود را از دست می دهد و جیاژن مجبور به کارگری برای دیگران می شود.ولی آنها موفق به ساخت یک خانواده می شوند و...
«چو» (لونگ)، سرآشپز ماهر بازنشسته، هم راه با سه دختر دم بختش، «جياجن، (يانگ)، معلم شيمي که مسيحي شده، «جيا چي ين» (وو)، کارمند ارشد خطوط هوايي و «جيا نيگ» (وانگ) دانشجويي که در همبرگر فروشي کار مي کند، در خانه اي بزرگ در تايپه زندگي مي کند. زندگي در اين خانه حول محور ناهار پروپيماني که پدر يکشنبه ها تدارک مي بيند و زندگي عاطفي تک تک افراد خانواده مي چرخد...
پکن، دهه ي 1920. دو پسر بچه در آکادمي اپراي پکن آموزش مي بينند، و در جواني يک متخصص ايفاي نقش هاي مردانه مي شود و ديگري نقش هاي زنانه. اين دو، به رغم فراز و نشيب هاي سياسي تا دهه ي 1970 روي صحنه مي روند...
پسری برای یافتن عشق حقیقی دل به جاده می زند. در طول راه با خانواده ای ثروتمند آشنا می شود و او عاشق دختری می شود که خدمتکار آنجاست...
یک موش جوان، موش کور و خارپشت زندگی خود را به خطر می اندازند تا درمانی برای دوست گورکنشان که توسط انسانها مسموم شده است پیدا کنند...
دهکده ي کوچکي در شمال چين. مرد فلفل کاري (پايچي) در دعوايي با کدخداي ده (شنگ) مجروح مي شود و «چيو جو» (لي)، همسر باردار مرد به مقامات بالا شکايت مي برد تا کدخدا را وادار به عذرخواهي کند...
«سونگليان» (لي) به دنبال مرگ پدر و فقر خانواده از دانشگاه بيرون مي آيد و همسر چهارم مردي ثروتمند به نام «چن زوئوکيان» (جينگوو) مي شود. او با رابطه هاي پيچيده و حسادت آميزي که ميان همسران با شوهرشان وجود دارد، عشق هاي ممنوع، توطئه هاي «يانر» (لين)، مستخدمه اي که رؤياي همسري ارباب را دارد، روبه رو مي شود.
منچوري، سال 1950. نگهبانان خشني که جنايتکاران جنگي را با قطار از شوروي به چين کمونيست مي برند، جلوي خودکشي «پويي» (لون)، امپراتور سابق چين را مي گيرند. در ادامه، همراه با مراحل باز آموزي او، زندگي اش را مرور مي کنيم...
ژی (جت لی) از معبد شمال خارج می شود تا حاکم مستبد شهر را در جشن تولد باشکوهش به قتل برساند. همزمان دونفر دیگر نیز از معبد جنوب برای همین کار به آنجا آمده اند و...
یکی از ژنرال ها به امپراتور "تنگ" خیانت می کند و خود را بعنوان امپراتور در پایتخت شرقی جا می زند. فرزند یکی از کارگران برده ی او به معبد شائولین می گریزد تا کونگ فو یاد بگیرد و از کسی که عامل مرگ پدرش بوده انتقام بگیرد و...
