در این داستان عاشقانه تکان دهنده، آلموت و توبایس بطور اتفاقی با هم آشنا شده و عاشق یکدیگر می شوند. آنها یک خانواده تشکیل می دهند و خانه ای برای زندگی می سازند، اما طولی نمی کشد که یک حقیقت سخت برملا می شود...
داستان فیلم روایتگر تلاش‌های بی‌وقفه و فداکارانه‌ی زنی به نام کارول است. او برای نجات جان پسرش که در یک دادگاه فرمایشی، به اشتباه به اعدام محکوم شده است، مصمم به مبارزه است.
الجزایر ، 1997. تروریست هایی که خواهان دولت اسلامی و کهن هستند در همه جا هستند. زنان مظلوم واقع شده اند.دانشجوی جوان علاقه زیادی به انجام یک نمایش مد دارد.
این اثر، داستان عصب شناس نامدار فرانسوی در قرن نوزدهم یعنی در ژان مارتین چارکوت را به همراه بیمار نوجوانش را روایت می‌کند که بعد از یک حمله عصبی، به تمامی فلج می‌شود...
کارلوس یک خیاط معتبر در گرانداست همچنین یک قاتل که در سایه ها به سر میبرد کارلوس هیچ پشیمانی و احساس گناهی از کارهای خود نمی کند تا اینکه دختری با نام نینا به زندگی او وارد می شود و عشق را در درونش بیدار می کند….
برادر شخصیت اصلی داستان در خارج از کشور کشته می‌شود. او به همراه یک پلیس زن برای کشف راز این قتل همکاری می‌کند و در این میان، شهری دیگر نیز با تهدید روبرو می‌شود. آنها متوجه می‌شوند که این دو رویداد به هم مرتبط هستند.
« آﻧﮋﻻ » ( ﻛﺎرﻳﻨﺎ ) رﻗﺼﻨﺪه اى اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ » اﻣﯿﻞ » ( ﺑﺮﻳﺎﻟﻰ ) زﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰﻛﻨﺪ و دﻟﺶ ﺑﭽﻪ ﻣﻰﺧﻮاھﺪ، اﻣﺎ « اﻣﯿﻞ » ﻣﺎﻳﻞ ﺑﻪ ازدواج ﺑﺎ او ﻧﯿﺴﺖ. « آﻧﮋﻻ » ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﻣﻜﺮ زﻧﺎﻧﻪ، ﻛﺎرى ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺮد دﻳﮕﺮى، « آﻟﻔﺮد » ( ﺑﻠﻤﻮﻧﺪو ) دلﺑﺎﺧﺘﻪاش ﺷﻮد و ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺣﺲ ﺣﺴﺎدت « اﻣﯿﻞ » را ﺗﺤﺮﻳﻚ ﻣﻰﻛﻨﺪ و او را واﻣﻰدارد ﺑﺮاى ﺣﻔﻆ ﻣﺤﺒﻮﺑﻪى ﺧﻮﻳﺶ، ﺑﻪ ﺗﻘﻼ ﺑﯿﻔﺘﺪ...
یک کارشناس هنر مدرن با کشف یک نقاشی گمشده‌ی ارزشمند، با خطر از دست دادن شغل خود روبرو می‌شود.
در دنیایی دیستوپیایی که در آن ناسازگاری‌های خشونت‌آمیز حاکم است، یک زن و خانواده موقت غارت‌گران بازسازی‌شده‌اش برای صلح می‌جنگند...
پسری که از زندگی ضربه خورده ، راه نجات خود را از طریق عشق به سگ هایش می یابد...
