کشیشى جوان ( لیدو ) به روستایى مىرود و کارش را آغاز مىکند . صحبت و دوستى با اهالى از جمله « دکتر دلباند » ( بالپتره ) ، کنتى ثروتمند ( ریوىیر ) و خانوادهاش تصویرى است از حاکمیت بىایمانى و ناامیدى بر جهان .
اونوف نویسنده ای که مدت زیادی است کتاب جدید چاپ نکرده و از حرفه اش دورافتاده است.وقتی در یک شب طوفانی توسط پلیس در حالی که هیچ مدرک شناسایی نداشته و دیونه وار در حال فرار بوده دستگیر می شود,کارآگاه به او مشکوک می شود ...