دانشجوی جوانی از تعطیلات زمستانی خود برای تحقیق و بررسی درباره یک متن جادویی و باستانی در نیو انگلند استفاده میکند. استادش به وی ماموریت داده تا در این مدت در روستای کوچکی به نام "وایت وود" مستقر باشد...
«ماریون کرین» (لى) به امید تسهیل کار ازدواجش با «سام لومیس» (گاوین)، پولهاى کارفرمایش را میدزد و از شهر محل سکونتش خارج میشود و بین راه در «هتل بیتس» به دست جوانى به نام «نورمن» (پرکینز) که هتل را اداره میکند، به قتل میرسد...
در گردشى دستهجمعى در يك جزيرهى غيرمسكونى، « آنا » ( ماسارى ) ناپديد مىشود و دوستانش به جستوجوى او مىپردازند. اين جستوجو محبوب « آنا »، « ساندرو » ( فرتستى ) و « كلوديا » ( ويتى ) را به هم نزديك مىكند...
مردی به نام "جرزی" وارد قطاری به مقصد بالتیک می شود.به نظر می رسد او در حال فرار از چیزی است. او مجبور است جای خواب خود را با زنی که او نیز به نظر می رسد در حال فرار است، شریک شود و...
« پل بیگلر » ( استوارت )، وکیل مدافع « ستون فردریک مانیون » ( گازارا ) مى شود که ظاهرا یک کافه دار محلى را به انتقام این که همسرش، « لورا » ( رمیک ) را مورد هتک حرمت قرار داده، کشته است.
«راجر تورنهیل» (گرانت) مدیر تبلیغاتی موفق اما خودخواه، روزی با مأموری مخفی بهنام «جرج کاپلان» اشتباه گرفته میشود. اشتباهی که منجر به کشانده شدنش به دنیائی از مخاطرات و دسیسه ها شده و او را وا میدارد برای حفظ جان خود ـ در حالی که به پلیس هم نمیتواند متوسل شود ـ تمام کشور را زیر پا بگذارد. در طول این مسیر رهآورد او عشقی تازه به زنی به نام «ایوکندال» (سینت) است.
» شرلوك هولمز « ( كوشينگ ) و » دكتر واتسن « ( مورل )، ماجراى قتل مرموز » سر چارلز بارسكرويل « را پىگيرى مى‌كنند...
یک میلیونر به پنج نفر ده هزار دلار می دهد تا یک شب او و همسرش را از ارواح …
پلیسی در یک تعقیب و گریز بروی پشت بام های سان فرانسیسکو کشته می شود و باعث مرگ، کارآگاه اسکاتی فرگوسن است. وی از ارتفاع بشدت می ترسد. او که دچار عذاب وجدان شده است از تشکیلات پلیس بیرون می آید و برای آرامش یافتن به محبوبه اش میچ روی می آورد. میج سعی دارد با مراقبت و دلداری اسکاتی را به خود بیاورد. یکی از رفقای دوران دانشکده، اسکاتی را استخدام می کند تا همسرش را که تمایل به خودکشی دارد را تعقیب کند. ولی رفقیق اسکاتی در واقع تصمیم به کشتن زنش را دارد. همسری که اسکاتی دنبال می کند، در حقیقت معشوقه ی رفیق اسکاتی ” مادلن” است. در حالی که اسکاتی و مادلن به سوی یک بازی موش و گربه ی مرگبار کشیده شده اند، اسکاتی سر از پا نشناخته عاشق مادلن می شود.
« سر ويلفريد روبارتس » ( لاتن ) ، وكيل سرشناس ، از يك سكتهى قلبى جان سالم به در برده است و دوران نقاهت را مىگذراند . پزشكان او را از ادامهى كار در محاكم جنايى منع كردهاند ، با اين همه ، « روبارتس » دفاع از مردى به نام « لنرد وول » ( پاور ) را متهم به قتل بيوه زنى ( واردن ) شده قبول مىكند...
