ساختن معبد بزرگ وقف شده به الهه آفرودیت و به دنبال آن مالیات های جدید و سنگین و ورود طاعون، نارضایتی مردم را ایجاد می کند و عشق بین مجسمه ساز و برده را تهدید می کند.
"آتونی" بعد از یک پارتی قول می دهد تا "ژولیت" را از یتیم خانه نجات دهد. بعد از بیرون آمدن "ژولیت" مادرخوانده وی در تلاش است تا او را به یتیم خانه برگرداند اما برادر کوچکتر "آنتونی" برای نجات دادن "ژولیت" به او پیشنهاد ازدواج می دهد و او قبول می کند...
"باب" گنگستری سالخورده و قماربازی حرفه ای تقریبا ورشکسته شده است.به همین دلیل تصمیم می گیرد به یک کازینو دستبرد بزند.همه چیز دقیقا طبق نقشه پیش می رود تا اینکه پلیس از نقشه او باخبر می شود.در این حین "باب" شروع به قمار می کند و...