اواخر قرن پانزدهم. شیطان (برى)، دو تن به نام های «ژیل» (کونى) و «دومینیک» (آرلتى) را به زمین میفرستد تا نامزدى «آن» (دهآ)، دختر یک بارون (لودو)، را با یک بر هم بزنند.
"په په لوماکو" گنگستری اهل پاریس در یک قلعه الجزایری مخفی می شود.او در آنجا امنیت داشته و می تواند از چنگال پلیس در امان بماند.اما پس از دو سال آزادی خود را از دست می دهد.او با "گبی" توریستی پاریسی و زیبا آشنا شده و عاشقش می شود...