مونسه، زنی مطلقه، برای آخرین بار تصمیم میگیرد تا با خانوادهاش که مدتی است او را نادیده گرفتهاند، دور هم جمع شود و از این فرصت نهایت استفاده را ببرد.
خوآکین مانچادو با قاطعیت تمام بر امپراطوری مواد مخدر خود در بندر بارسلونا فرمانروایی میکند. اما با ورود یک محموله جدید، اوضاع به هم میریزد و هم تجارت او و هم خانوادهاش در معرض خطر قرار میگیرند.
ماریو یک پرستار است که قرار است بزودی بچه دار شود. آنتونیو یک فروشندهی مواد است که بیماریاش او را کاملا وابسته کرده است. وقتی آنها با یکدیگر برخورد میکند، هر کدام مسیر مشابهی را برای خروج از آن وضع انتخاب میکنند: انتقام..