"بن آرچر" از زندگی خود راضی نیست.مادرش به تازگی با مردی آشنا شده و به نظر می رسد همه چیز بسیار جدی پیش می رود.او که از رها شدن هراس دارد،هر کاری از دستش بر می آید برای از بین بردن عشق مادرش انجام می دهد...
زمانی در زندگی فرا می رسد که مردم ، ناتوان به نظر می رسند و هر چه تلاش کنید، هیچ چیز درست نمی شود. چنین چیزی برای لری باروز که در زندگی گم شده بود اتفاق افتاد...