آسوکا در یک کارخانه ماهی در کنار دریاچه کار می کند. او به تازگی با رئیسش ازدواج می کند. یک روز، او با یک کاپا، یک موجود آبی که در دریاچه زندگی می‌کند، مواجه می‌شود و می‌فهمد که تناسخ آئوکی، اولین عشق او است...
یک مرد جوان باید ارباب تاریکی را که قصد دارد روشنایی روز را از بین ببرد و همینطور دختر مورد علاقه او را برباید، متوقف سازد...
دکتر "دولیتل" (Eddie Murphy) باید جنگل و زندگی یک خرس را نجات دهد...
هنگامی که مرگ به شکل پرنده‌ای سخنگو و شگفت‌انگیز به دیدار مادر و دختر نوجوانش می‌آید، این دو زن باید با او روبرو شوند.
«پنه لوپ ویلهرن» فرزند خانواده ای ثروتمند و متشخص است. اما والدینش او را از کودکی در خانه محبوس کرده و اجازه خروج از منزل را به او نمی دهند. چون پنه لوپ با دماغی بزرگ و شبیه خوک به دنیا آمده و دیگران با دیدن او وحشت می کنند. خانم و آقای ویلهرن این اتفاق را ناشی از طلسمی قدیمی می دانند و تلاش دارند تا شوهری برای دخترشان دست و پا کنند...
داستان درباره دو شاهزاده و پیوند عجیب و نامفهوم آنها با یک اِلفِ قاتل را روایت می‌کند که برای کشتن آنها فرستاده شده است. ما شاهد یک درگیری میان انسان ها و الف‌ها هستیم؛ درگیری‌ای که بعد از مدتی و در همان ابتدای سریال، تبدیل به معضلی بزرگ‌تر می‌شود. همین موضوع، الف‌ها را متقاعد می‌کند که یک قاتل به نام رایلا به سراغ این دو شاهزاده بفرستند تا بلکه این دو را به قتل برساند. زمانی که رایلا به سراغ این دو برادر می‌رود، به جای کشتنِ آنها، تصمیم می‌گیرد که با آنها متحد شود. زمانی که این سه نفر با یکدیگر متحد شدند، تصمیم گرفتند تا به دنبال راهی بگردند که مردمشان را هم با یکدیگر متحد کنند و صلح را برای سرزمین خود به ارمغان بیاورند.
خداوند (فريمن) بر «اوان باکستر» (کارل)، نماينده ي کنگره ي امريکا ظاهر مي شود و به او فرمان مي دهد که براي آمادگي در مقابل سيلي عظيم که در پيش است يک کشتي بزرگ بسازد...
این سریال داستان محاصره شدن شهر "تروآ" به مدت ۱۰ سال، بین قرن ۱۲ یا ۱۳ پیش از میلاد را روایت می کند...
یک شیطان اخروی در حال سر خوردن به شهر کوچکی در سوئد است. شش دختر غیرمرتبط برای مبارزه با این شیطان انتخاب شده اند. آنها باید با هم بر اختلافات خود غلبه کنند تا خود و جهان را نجات دهند.
یک نویسنده ی افتضاح روح خود را در ازای شهرت و ثروت به شیطان می فروشد...
