یک بازیگر که در کار بازیگریش به بن‌بست خورده بود، فرصتی پیدا می‌کنه تا در یک برنامه تلویزیونی رئالیتی شرکت کنه که موضوعش دوستیابیه. بعد از اینکه از این برنامه حذف میشه، طوفان بزرگی همه افراد جزیره رو تهدید می‌کنه و اونا مجبور میشن برای زنده موندن واقعی تلاش کنن.
لوکا کارخانه ای را اداره می کند و با کارملا، همسری زیبا ازدواج کرده است. اما زیبایی همسرش نظر دون تئوفیلو فرماندار را به خود جلب می کند.
مت و هالی پس از سال ها عاشق یکدیگر بودن احساس میکنند که زندگی مشترکشان در حال فروپاشی است و...
خانواده ای از موجودات بیگانه به آمریکا نقل مکان می کنند و در آنجا به این موضوع می رسند که آیا زندگی در این جا بهتر است یا در سیاره خود ...
ویکی، یک تاجر، عاشق برادر کوچکترش پرم است که وقت خود را به تعقیب زنان می گذراند. خانواده احساس می کنند که منشی سپنا همسر خوبی برای ویکی خواهد بود، اما او در حال حاضر عاشق پریم است.
یک بازیگر جوان و بااستعداد به نام ویتوریا، به دلیل یک اشتباه گذشته از بازی در نقش اصلی یک اپرای مهم محروم می‌شود. او برای رسیدن به هدفش، هویتی جدید برای خود می‌سازد و با نامی مستعار برای نقش رومئو درخواست می‌دهد و موفق می‌شود. این تجربه جدید، به او کمک می‌کند تا به خودشناسی برسد و جنبه‌های پنهان شخصیت خود و اطرافیانش را کشف کند.
ریانون هرگز شکایت نمی کند، با ذخایری از آرامش و شوخ طبعی در همه حال لبخند می زند. اما پشت این نقاب یک قدرت وحشی نهفته نهفته است، و یک راز طولانی مدفون که ریانون آرزو می کند کاش می توانست آن را فراموش کند. هنگامی که یک برخورد تصادفی با یک غریبه منجر به یک عمل خشونت‌آمیز تکان‌دهنده می‌شود، نقاب ریانون به طور کامل از بین می‌رود و او مجبور می‌شود با سمت تاریک‌تری که مدت‌ها پنهان نگه داشته است، مقابله کند.
مارکیز اگویئنا، یتیمی که توسط راهبه ها بزرگ شده است، با ریموندو کروا ازدواج می کند، اما در شب عروسی متوجه می شود او برادرش است و...
"جای ویردان سینگ" و "میرا پاندیت" در لندن با یکدیگر آشنا شده، عاشق هم شده و یکدیگر را به خانواده هایشان معرفی می کنند. اما پس از مدت کمی از هم جدا شده و "میرا" به هندوستان بازمی گردد و "جای" به آمریکا می رود. دوست "جای" سعی می کند او را متقاعد کند تا به دنبال عشقش برود...
